کتاب سایکوسایبرنتیک (تصویر ذهنی) برای تریدرها

کتاب سایکوسایبرنتیک (تصویر ذهنی)

کتاب سایکوسایبرنتیک (تصویر ذهنی)

نوشته ماکسول مالتز

فهرست مطالب

  1. فصل اول» تصویر ذهنی
  2. فصل دوم» مکانیزم موفقیت را در خود پیدا کنید
  3. فصل سوم» قومی تخیل : نخستین راهنمای مکانیزم موفقیت
  4. فصل چهارم » بیدار شوید و دست از باورهای کاذب بشوئید
  5. فصل پنجم» استفاده از قدرت تفکر منطقی
  6. فصل ششم» در کمال آرامش مکانیزم موفقیت را به خدمت گیرید
  7. فصل هفتم» می توانید به خوشبختی عادت کنید
  8. فصل هشتم» اجزای شخصیت «موفقیت جو»
  9. فصل نهم» مکانیزم شکست، چگونه می توانید از آن به سود خویش استفاده کنید
  10. فصل دهم» جراحات احساس را التیام بخشیم
  11. فصل یازدهم» شخصیت حقیقی خود را بروز دهید
  12. فصل دوازدهم» آرام بخش های ذهنی
  13. فصل سیزدهم» بحران را به فرصت خلاق مبدل کنید
  14. فصل چهاردهم» احساس برنده بودن
  15. فصل پانزدهم» عمر طولانی و لذت بیشتر

با مطالعه ی این کتاب زندگی خود را تغییر دهید

 کشف «تصویر ذهنی» تحول مهمی در روانشناسی و «شخصیت خلاق» به شمار می آید. 

- کتاب سایکوسایبرنتیک (تصویر ذهنی) برای تریدرها

 

تهیه نسخه فارسیدانلود نسخه لاتین
نسخه ترجمه شده را از این لینک تهیه نمایید. - کتاب سایکوسایبرنتیک (تصویر ذهنی) برای تریدرها
نسخه لاتین کتاب را از این لینک به رایگان دانلود کنید.

- کتاب سایکوسایبرنتیک (تصویر ذهنی) برای تریدرها

بیش از ده سال از اثبات حقانیت و اهمیت «تصویر ذهنی» Psycho Cybernetics می گذرد و با این حال درباره اش مطلب زیادی ننوشته اند. اما، نه به این دلیل که روانشناسی «تصویر ذهنی» موفق نبوده است. بر عکس، به این دلیل که به شکل خیره کننده ای کارش را خوب انجام داده است. همان طور که یکی از همکارانم می گوید: «من علاقه ای به انتشار یافته هایم، به خصوص برای مردم غیر متخصص ندارم؛ زیرا حتی اگر بخواهم به شمه ای از تاریخچه ی آن اشاره کنم و پیشرفت های نسبتا حیرت آور و چشمگیرش در زمینه ی شخصیت را توضیح دهم، به مبالغه گویی، کوشش برای مرسوم کردن یک آیین جدید و یا هر دو، متهم می شوم.»

من نیز همین بی میلی را احساس می کردم، زیرا هر کتابی که احتمالا در این باره می نوشتم به هر دلیل مورد انتقاد دوستانم قرار می گرفت و به درستی مطالبش شک می کردند. قبل از هر چیز می گفتند: «جراح پلاستیک را چه کار که کتاب روانشناسی بنویسد.» از آن گذشته، از دیدگاه برخی از مراکز علمی، احتمالا از این نادرست تر آن است که پای را از چارچوب تنگ و باریک «نظام بسته ی علم روانشناسی» بیرون بگذاری و در قلمروی فیزیک، آناتومی، و علم جدید «سیبرنتیک» برای توضیح رفتار انسان به دنبال جواب بگردی.

توضيح من این است که یک جراح پلاستیک، روانشناسی خوانده باشد یا نخوانده باشد یک روانشناس است و باید هم باشد. وقتی صورت کسی را تغییر می دهید و در قیافه اش دست می برید تقریبا همیشه «خود» او را، شخصیت و رفتارش و گاه حتى استعدادها و توانایی های اولیه اش را تغییر می دهید.

زیبایی همه اش به ظاهر نیست

جراح پلاستیک به تغییر چهره ی آدم اكتفا نمی کند. خویش درونی او را هم تغییر می دهد. کارش سطحی نیست. اغلب تا ژرفای روان آدم را می شکافد. مدت ها پیش به این نتیجه رسیدم که وظیفه ی سنگینی دارم و چون مدیون بیمار و شخص خود هستم باید از کاری که می کنم مطلع باشم. هیچ پزشک متعهدی بدون احاطه به دانش و آموزش تخصصی دست به یک عمل جراحی نمی زند. با این حساب به این نتیجه رسیدم حالا که تغییر صورت شخص، درون او را هم تغییر می دهد، موظف هستم در این زمینه نیز دانش تخصصی کسب نمایم.

از ناکامی تا موفقیت

در کتابی که حدود ۲۰ سال پیش نوشتم گوشه ای از تاریخچه ی جراحی های پلاستیک و به خصوص جراحی پلاستیک روی صورت را که باب زندگی جدیدی را به روی بسیاری از مردم گشوده بود تحریر کردم. کتاب حکایت تغییرات شگرفی بود که اغلب به طور ناگهانی در شخصیت کسی که چهره اش تحت عمل جراحی پلاستیک قرار گرفته بود بروز می کرد.

از موفقیتی که در این زمینه به دست آوردم تا بخواهید خوشحال شدم، اما این را هم بگویم که من هم مثل «سيرهمفری دیوی»از ناکامی ها بیش از پیروزی ها درس آموختم.

شخصیت بعضی از بیمارانم پس از عمل کمترین تغییری نمی کرد، اما اغلب، شخصی که صورت بسیار بدمنظری داشت یا در مواردی که بریدگی بدنمایی را روی صورت بیمار عمل می کردم تقریبا بلافاصله اغلب با گذشت ۲۱ روز اعتماد به نفس و مناعتش بیشتر می شد. اما گاه بیمار همچنان اسیر احساس حقارت و خود کم انگاری باقی می ماند. خلاصه آن که رفتار این دسته از بیماران چنان بود که انگار هنوز صورت کریهی دارند.

از این جا فهمیدم که بازسازی تصویر جسمی، به خودی خود کلید اصلی تغییرات شخصیت نیست. در واقع جراحی صورت بر چیز دیگری اثر می گذاشت، اما همیشه هم این طور نبود. تا زمانی که این چیز دیگر نوسازی نمی شد تغییری در رفتار و شخصیت بروز نمی کرد. تا این «چیز دیگر» تغییر نمی کرد با وجود تغییر زیاد خصوصیات جسمی، شخص همان که بود باقی می ماند.

صورت شخصیت

چنان بود که تو گویی شخصیت «صورت» دارد. به نظر می رسید که این «صورت شخصیت» غیر جسمانی عامل حقیقی تغییر شخصیت است. اگر این صورت جراحت دیده بدشکل، زشت و یا حقیر باقی می ماند، بیمار با وجود تغییرات ظاهری جسمانی رفتارش تغییر نمی کرد. اگر امکان بازسازی این صورت شخصیت» وجود داشت، اگر میشد جراحات کهنهی احساس را برداشت، در این صورت خود شخص، بدون جراحی پلاستیک هم تغییر می کرد.

وقتی در این زمینه کاوش کردم بیش از پیش پدیده هایی در تأیید این حقیقت یافتم که کلید اصلی شخصیت و رفتار هر شخص «تصویر ذهنی» و آن نوع برداشت ذهنی و روحی ای است که او از خود دارد. در این باره در فصل نخست کتاب بیشتر بحث شده است.

 

در جستجوی حقیقت

از جمله اعتقادات همیشگی ام یکی هم این بوده است که برای یافتن حقیقت به هر جا که لازم باشد باید رفت. حد و مرز مفهومی ندارد. سال ها قبل که تصمیم گرفتم در زمینه ی جراحی پلاستیک درس بخوانم پزشکان آلمانی در مقایسه با پزشکان سایر نقاط دنیا بسیار جلوتر بودند، در نتیجه راهی المان شدم.

در جستجوی «تصویر ذهنی» هم باید از مرزهایی هر چند نامرئی عبور کنم. علم روانشناسی گرچه به تصویر ذهنی و نقش مهم آن در رفتار انسان معترف بود اما برای سؤالاتی از قبیل:

  • «چگونه تصویر ذهنی اثر می کند؟»
  • «چگونه شخصیت جدید می آفریند؟»
  • «با تغییر تصویر ذهنی چه تحولاتی در نظام عصبی انسان بروز می کند؟»
  • جواب قانع کننده ای وجود نداشت.

اغلب جواب هایم را در علم جدید سایبرنتیک پیدا کردم، اعتبار مجدد «حکمت الهی» را در علم دیدم. عجیب است که علم نوپای سایکو سایبرنتیک حاصل تلاش فیزیکدانان و ریاضیدانان بود و نه روانشناسان، به خصوص که متوجه می شویم سایکو سایبرنتیک با خداشناسی – هدف جویی رفتار هدف گرای سیستم های مکانیکی – سر و کار دارد. سیابرنتیک در رابطه با کارکرد ماشین «آنچه را که انجام می شود» و «آنچه را که لازم است انجام شود» با هم مقایسه می کند. روانشناس با تمام ادعای شناخت روان انسان، حتی برای حرکات ساده ای مانند برداشتن سیگار از روی میز و نزدیک کردن آن به دهان جواب قانع کننده ای نداشت. اما فیزیکدان جوابی داشت. بسیاری از نظریه پردازان روانشناسی در حکم پژوهشگرانی بودند که گویی درباره ی موجودات فضایی و سیاره های دیگر تحقیق می کردند، اما از وجود اشیاء موجود در حیاط خلوت منزلشان بی اطلاع بودند.

این حقیقت که چنین تحولاتی دستاورد فیزیکدانان و ریاضیدانان بوده جای تعجبی ندارد. هر تحولی در علم، معمولا در خارج از چارچوب آن علم شکل می گیرد. البته «متخصصین» هر علم بیش از سایرین با دانش پیشرفته موجود در زمینه ی کاری خود آشنا هستند، با این حال اغلب پیشرفت های جدید از بیرون، و نه لزوما از ناحیه ی متخصصین آن علم ارائه می شود.

پاستور پزشک نبود. برادران رایت مهندس فضایی نبودند، دوچرخه تعمیر می کردند! انیشتین هم اگر درستش را بگوییم فیزیکدان نبود، ریاضی دان بود. با این حال نظریات ریاضی اش بسیاری از نظریه های علم فیزیک را دگرگون ساخت. مادام کوری هم پزشک نبود، فیزیکدان بود، با این حال به پیشرفت علم پزشکی کمک های شایانی کرد.

چگونه می توانید از این دانش جدید استفاده کنید.

در این کتاب نه تنها سعی کرده ام شما را با دانش جدید سایبرنتیک آشنا کنم بلکه می خواهم نشان بدهم که چگونه می توانید از آن برای دستیابی به هدف های مهم زندگی خود استفاده کنید.

اصول کلی

«تصویر ذهنی» مایه ی اصلی شخصیت و رفتار انسان است. با تغییر تصویر ذهنی، شخصیت و رفتار او تغییر می کند.

 

اما از این هم بیشتر، «تصویر ذهنی» مرزها و حدود فضایل انسان را مشخص می کند، نشان می دهد که چه کاری از او ساخته و چه کاری ساخته نیست. با توسعه ی تصویر ذهنی، دامنه ی عمل توسعه می یابد. پرورش تصویر ذهنی واقع بینانه و مناسب، با ایجاد توانایی ها و استعدادهای جدید در انسان، عملا شکست را به موفقیت تبدیل می کند.

هنر روانشناسی تصویر ذهنی نه تنها به اثبات رسیده بلکه توانسته به تبیین بسیاری از پدیده های از مدت ها پیش تر شناخته شده، اما درست درک نگردیده، کمک کند. از جمله، امروزه مدارک بالینی بی شک و شبهه ای در زمینه های روانشناسی فردی، روانپزشکی و روانشناسی صنعتی در مورد وجود «شخصیت های موفقیت طلب»، «شخصیتهای شکست طلب»، «شخصیت های مستعد خوشبختی» ، «شخصیتهای مستعد بدبختی» ، شخصیت های مستعد سلامت»و «شخصیت های مستعد بیماری» در اختیار داریم. روانشناسی تصویر ذهنی، در این زمینه ها و بسیاری از حقایق دیگر مشهود در زندگی بینش تازه ای می آفریند. در زمینه ی «قدرت تفکر مثبت» بصیرت تازهای ایجاد می کند و مهم تر از آن توضیح می دهد که چرا این نگرش در برخی از افراد صادق است و در مورد برخی دیگر صدق نمی کند. «تفکر مثبت» به خصوص وقتی که با تصویر ذهنی «خود» سازگار باشد، به راستی که اعجاز می کند اما در صورت ناسازگاری، مادام که تصویر ذهنی تغییر نکرده، کارگر نمی افتد.

برای درک روانشناسی تصویر ذهنی، و برای آنکه بتوانید از آن در زندگی خود بهره گیرید، لازم است درباره ی مکانیزمی که این روانشناسی برای رسیدن به هدفهایش به کار می گیرد اطلاعاتی داشته باشید. براساس مدارک علمی متعددی که در اختیار داریم مغز و دستگاه عصبی انسان طبق اصول شناخته شده ی سیبرنتیک برای رسیدن به هدفهای شخص فعالیت می کند. تا جایی که به عملکرد مربوط می شود مغز و دستگاه عصبی انسان «مکانیزم هدف جوی» پیچیده و شگفت انگیزی است، مجهز به دستگاه هدایت خودکار درون ساخته ای است که در قالب مکانیزم «موفقیت به سود شما» و در قالب مکانیزم «شکست به زیان شما و در جهت خلاف منافع شما» کار می کند، و همه چیز بستگی به این دارد که «شما»ی عمل کننده آن را چگونه و در جهت تحقق کدام هدف به کار می گیرید.

جالب اینجاست سایکو سایبرنتیک، که ابتدا در قالب مطالعه ی ماشینها. اصول مکانیکی ارائه شد تا آنجا پیش می رود که حرمت انسان را به عنوان یک موجود منحصر به فرد خلاق تعریف و تعیین می کند.

اما روانشناسی که کارش با مطالعه ی روان انسان شروع شد تقریبا با محروم کردن انسان از روحش، به کار خود خاتمه داد. اما «رفتارگرا» که نه انسان را درک کرد و نه ماشین را، و بنابراین آنها را با هم به اشتباه گرفت اندیشه را صرفا حرکت الکترونها و آگاهی را تنها یک عمل شیمیایی توجیه کرد. «اراده» و «عزم» به اسطوره ها پیوستند. اما سیبرنتیک، که با مطالعه ماشین های فیزیکی شروع شد هرگز دچار این اشتباه نشد. در علم سیبرنتیک «انسان» نه ماشین که صاحب ماشین است و آن را به کار می گیرد. از آن گذشته، طرز کار این ماشین و مورد استفاده ی آن را توضیح می دهد.

 

رمز کار تجربه کردن است

تغییر تصویر ذهنی، در هر جهت که باشد، در جهت بهتر شدن یا بدتر شدن، تنها ناشی از خرد، یا ناشی از دانش خردمند نیست، حاصل تجربه کردن است. خواه ناخواه تصویر ذهنی حاصل تجربه های خلاق گذشته است. به همین دلیل هم می توانید آن را تغییر دهید.

این کودک نیست که به او درس عشق می دهند، اما کودکی که عشق را تجربه کرده تبدیل به یک بالغ سالم، شادمان و سازگار می شود.

میزان اعتماد به نفس یا بی تکلیفی امروز ما حاصل تجربه ای است که کرده ایم، حاصل یادگیری اندیشمندانه نیست.

روانشناسی تصویر ذهنی در عین حال با پر کردن شکاف ها، تضاد مشهور میان روش های درمانی امروز را مرتفع می سازد. مخرج مشترکی برای مشاوره ی مستقیم و غیر مستقیم، روانشناسی بالینی، روانکاوی و حتى «تلقین به خود ایجاد کرده، با استفاده از تجربه اندوزی خلاق تصویر ذهنی بهتری ایجاد می کند.

بدون توجه به نظریه های موجود، این چیزی است که در عمل به واقع اتفاق می افتد. برای مثال در «موقعیت درمانی» که توسط مکتب روانکاوی به کار گرفته شده، تحلیل گر هرگز در برابر بیماری که از هراس و خجالت و احساس گناه و کج اندیشی سخن می گوید متعجب نمی شود، لب به انتقاد نمی گشاید و مخالفت نمی کند و دنبال نصیحت و بحث اخلاقی نمی رود.

بیمار شاید برای نخستین بار در زندگی می بیند که در مقام انسانی او را می پذیرند. «احساس» می کند که وجودش ارزش و حرمتی دارد، به خود قبولی می رسد و برای خودش حساب تازه ای باز می کند.

کشفیات علمی

کشف دیگری، و این بار در زمینه ی روانشناسی تجربی و بالینی، به ما امکان می دهد که از تجربه کردن» به عنوان یک روش مستقیم و کنترل شده برای تغییر تصویر ذهنی استفاده کنیم. تجربه ی حقیقی و واقعی زندگی ممکن است معلم سخت گیر و بیرحمی باشد.

شخصی را به میان آب پرتاب کنید، اگر شنا کردن را تجربه کرده باشد خود را از آب بیرون می کشد، همین تجربه را با شخص دیگری تکرار کنید، ممکن است به غرق شدنش منتهی گردد، خدمت سربازی از بسیاری از پسرهای جوان مردانی استوار می سازد. اما بی تردید همین تجربه ی سربازی برخی را گرفتار اختلال روانی می کند. قرنهاست که می دانیم «موفقیت بیش از هر چیز دیگر ایجاد موفقیت می کند.» با تجربه کردن موفقیت موفق شدن را یاد می گیریم. خاطرات موفقیت های گذشته، مانند «اطلاعات انباشت شدهی درون ساخت» برای انجام کاری که می خواهیم بکنیم به ما اعتماد به نفس می بخشد. اما شخصی که در گذشته تنها شکست را تجربه کرده، چگونه می تواند از خاطرات تجارب موفقیت آمیز گذشته استفاده کند؟ گرفتاری او تقریبا مشابه گرفتاری جوانی است که در اثر نداشتن تجربه نمی تواند شغلی پیدا کند و چون

نمی تواند شغلی بیابد فرصت تجربه اندوزی پیدا نمی کند.

این مشکل هم با کشف دیگری برطرف گردید. بدین شکل که می توانیم با ترکیب تجربه، تجربه بیافرینیم و آن را در آزمایشگاه اندیشه کنترل کنیم. روانشناسان تجربی و بالینی ثابت کرده اند که دستگاه عصبی انسان نمی تواند میان تجربه ی واقعی و تجربه ی خیالی، به شرط آن که زنده باشد و به جزئیات توجه داشته باشد، فرق بگذارد. احتمالا به ظاهر درست می رسد، و با این حال در این کتاب به بررسی برخی از تجارب آزمایشگاهی کنترل شده، که در آن این تجربه ی ترکیبی عملا برای بهبود مهارت پرتاب دارت و یا پرتاب شوت در بازی بسکتبال استفاده شده پرداخته ایم. خواهیم دید که چگونه در زندگی افرادی که از آن برای بهبود مهارت صحبت کردن در جمع، غلبه بر ترس از دندانساز، افزایش معاشرت های اجتماعی، افزایش اعتماد به نفس، فروش کالاهای بیشتر مهارت بیشتر در بازی شطرنج (و تقریبا در هر موفقیت فرضی که در آن نقش تجربه در ایجاد موفقیت به رسمیت شناخته شده است) استفاده کرده اند تأثیر گذاشته است. به تجربه ی شگفت انگیزی نظر می کنیم که در آن دو پزشک برجسته، بیماران روانی را در موقعیتی قرار دادند که با کسب تجارب معمولی از ناراحتی نجات پیدا کنند.

از همه این ها مهم تر خواهیم دید که چگونه افراد مبتلا به کسالت مزمن افسردگی توانسته اند با تجربه کردن» خوشبختی، از زندگی خود لذت ببرند.

می توانید به کمک این کتاب زندگی تان را تغییر دهید. این کتاب تنها برای خواندن نیست، باید آن را تجربه کرد.

با خواندن هر کتاب البته اطلاعاتی به دست می آورید، اما برای آنکه تجربه کنید باید به طور خلاق در مقابل این اطلاعات حساسیت نشان دهید. کسب اطلاعات به تنهایی رفتاری انفعالی است. حال آن که تجربه کردن، پویایی است. وقتی تجربه می کنید درون دستگاه عصبی و مغز شما اتفاقی می افتد. «تغییرات سلولی» جدید و «انگاره های عصبی» در بخش خاکستری رنگ مغز شما به وجود می آید.

این کتاب چنان طرح ریزی شده که شما را به تجربه اندوزی وادار می کند. به شرح احوال و نمونه های تاریخی قالبی عمدة توجه زیادی نشده است. در مقابل وظیفه ی شماست که شرح تاریخی سرگذشت خود را با رجوع به قوهی تخیل و حافظه بیان کنید.

برای هر فصل خلاصه نامه ای در نظر گرفته نشده و با این حال از شما انتظار می رود که در پایان هر فصل نکات مهم را یادداشت کنید. اگر در پایان هر فصل به تجزیه و تحلیل بنشینید و خلاصه برداری کنید، مندرجات این کتاب را بهتر درک خواهید کرد.

و سرانجام، برای هر فصل تمرینات ساده ای را در نظر گرفته ایم، انجامشان هم کاری ندارد، اما اگر می خواهید حداکثر فایده را ببرید باید آنها را به طور منظم انجام دهید.

قضاوت را ۲۱ روز به تأخیر بیندازید

اگر روش های پیشنهادی این کتاب برای تغییر ذهنی را به کار بردید و در ظاهر نتیجه ای نگرفتید مأيوس نشوید. به جای آن، دست کم به مدت ۲۱ روز به تمرین ادامه دهید و قضاوت را به بعد از این زمان موکول کنید.

معمولا ایجاد هر تغییر محسوس در تصویر ذهنی دست کم ۲۱ روز طول می کشد. بعد از هر عمل جراحی پلاستیک ۲۱ روز طول می کشد تا بیمار به صورت جدیدش عادت کند. وقتی بازو یا ساق پایی قطع می شود بیمار حدود ۲۱ روز در خیال اندام قطع شده باقی می ماند. برای این که به خانه جدیدی عادت کنید ۲۱ روز وقت می خواهید. این پدیده ها و بسیاری از پدیده های مشهود دیگر نشان میدهند که دست کم ۲۱ روز برای تحلیل یک تصویر ذهنی کهنه و ایجاد تصویر ذهنی جدید لازم است.

بنابراین اگر رضایت بدهید که قضاوت خود را دست کم سه هفته به تعویق بیندازید راضی تر خواهید شد. در خلال این مدت تمام فکر و ذکر تان را متوجه اندازه گیری میزان پیشرفت نکنید. در این ۲۱ روز در بحر تفکر نقطه نظرهای ارائه شده نروید. با خود درباره مؤثر واقع شدن یا نشدن آن کلنجار نروید.

تمرینات را هر اندازه هم که غیرعملی به نظر برسند انجام دهید. در ایفای نقش جدید خود حتی اگر به نظرتان برسد که دارید خود را فریب می دهید پافشاری کنید. حتی اگر تصویر ذهنی جدید جا نیفتاده و غیر طبیعی به نظر برسد، دست برندارید و خود را در قالب های جدی بسنجید.

نقطه نظرها و مفاهیم مطرح شده در این کتاب با بحث و یا صرفا به صحبت کردن نه قابل اثبات اند و نه امکان رد کردن شان وجود دارد. تنها با انجام دادن آنها و قضاوتی که درباره ی نتایج آنها می کنید می توانید آنها را برای خود اثبات کنید.

تنها خواهش من این است که مدت ۲۱ روز قضاوت و تجزیه و تحليل نتایج را به عقب بیندازید تا بتوانید منصفانه دربارهی اعتبار آن در زندگی خود نتیجه گیری نمایید.

ایجاد تصویر ذهنی مناسب چیزی است که در تمام مدت عمر باید ادامه یابد و مسلما نمی توانید پیشرفت عمری را در سه هفته خلاصه کنید، اما می توانید پیشرفت را در مدت سه هفته تجربه نمایید و گاه پیشرفت کاملا چشمگیر است.

موفقیت چیست؟

نظر به این که واژگان «موفقیت» و «موفق» در سرتاسر کتاب به کار برده شده اند بهتر است از هم اکنون این واژه ها را تعریف کنم.

آن طور که مدنظر من است «موفقیت» ارتباطی با حیثیت ندارد، با کار خلاق افراد در ارتباط است. اگر بخواهیم درست صحبت کنیم هیچ کس ذاتا یک «فرد موفق» نیست، اما هر شخصی می تواند و باید سعی کند که آدم موفقی» باشد. موفق بودن توام با حیثیت طلبی منجر به عصبیت، محرومیت، ناکامی و ناخوشنودی می شود.

تلاش برای موفق بودن نه تنها اسباب موفقیت می شود، بلکه با خود رضایت خاطر، پیروزی و خوشبختی را به همراه می آورد.

فرهنگ وبستر، «موفقیت» را «نیل رضایت بخش به هدف» تعریف کرده است. کوشش خلاق برای رسیدن به هدفی که به خاطر نیازهای عمیق احساسی، آرزوها و استعدادهای تان برای شما اهمیت دارد با خود خوشبختی و نیز موفقیت به دنبال می آورد، زیرا طبق انتطار عمل کرده اید. انسان طبیعتا موجودی هدف جوست، و چون با این خصوصیت آفریده شده نمی تواند خوشبخت باشد، مگر آن که آن طور که قرار است و برای آن ساخته شده به هدف جویی – عمل کند. بنابر این موفقیت و خوشبختی واقعی نه تنها به اتفاق یکدیگر حرکت می کنند، بلکه هر کدام بر دیگری می افزایند.

 

موضوع کتاب «معجزه تصویر ذهنی»، حلال مشکلات روانی، در صحنه ی مغز و زندگی انسانی همین حالت را دارد. اگر به آن مجهز نباشیم به زندگی ما لطمه وارد می کند. این کتاب از کتاب هایی نیست که بتوانیم تنها راجع به آن بگوییم، کتاب خوبی است، آن را بخوانید؛ کتابی است که عدم اطلاع از آن آسیب می زند، اختلال ایجاد می کند، گرفتاری می آفریند و مشکل به وجود می آورد، آنچنان که در تاریخ بشری و جهان امروز می توانیم مصادیق فراوان آن را ببینیم. مغز انسان از نظر اندیشه احتیاج به کنترل دارد و انسانی که قدرت کنترل اندیشه را پیدا کند، می تواند مشکلات روانی خود را حل کند. سایکوسیبرنتیک علم کنترل مغز است.

اگر بخواهیم در بخش انتخابی و اختیاری سرنوشت انسان سهم به سزایی قائل باشیم، مسلما فرهنگ انسان است که نقش اساسی دارد. و از موضوعات مهم فرهنگ انسان تصویرهای ذهنی فردی و اجتماعی اوست. پدر، مارد، شوهر، همسر، مربی، معلم، خواهر و برادر اگر تصویر ذهنی اش انسانی مثبت، سازنده، فهیم و لایق و عاشق باشد، و اینها را در خود ایجاد کرده باشد در نتیجه تصویر ذهنی که تبدیل به شخصیت، رفتار، گفتار، عمل و عکس العمل می شود، تأثیر مثبتی بر دیگران خواهد گذاشت و برعکس اگر تصویر ذهنی انسان منفی و مخرب و نالایق و مردم آزار باشد، آثار منفی اش بر شخص و دیگران گذاشته خواهد شد. به خصوص در موضوع خانواده و کودک، در زندگی روزمره حقانیت تصویر ذهنی سالم بر ناسالم را مشاهده می کنیم. روانشناسان خانواده معتقدند تصویر ذهنی زن و شوهر از یکدیگر تعیین کننده سرنوشت زناشویی آنهاست. اگر زنی یا مردی از خود تصویر ذهنی مظلوم و یا از همسرش تصویر ذهنی ظالم داشته باشد و این تصاویر دور از واقعیت باشد، خدا میداند که چه بر سر این زندگی و کودکان بی گناه می آید.

یا معلمی که تصویر ذهنی نالایقی و بی ارزشی خود را بر شاگردانش فرافکنی می کند، چگونه نطفهی پرورش استعداد و شکوفایی قوه ها را در او می شد. یا مرئوس و رییسی که تصویر ذهنی شان از خود و دیگران ناسالم و نادرست است، به جای کار و خدمت به خلق، با یکدیگر جنگ تصاویر ذهنی دارند.

خلاصه به تمام کسانی که سلامت و آرامش را در همه جا غیر از درون خود جستجو می کنند.

توصیه میکنم به نقش مهم و پنهان تصویر ذهنی خود و دیگران توجه بیشتر داشته باشند و بینند که چگونه تصویر ذهنی ناسالم مثل خوره انسان را می خورد و وجودش را مسموم می سازد و حال آن که تصویر ذهنی سالم به مانند ویتامین موجب تقویت جسم و روح انسان می شود و توان وی را در مقابل مشکلات و سختی های زندگی و روابط دشوار افزون می سازد. نظر به تجربیات عملی که از این نگرش در کارهای روانی در ارتباط با دانشجویان و مراجعه کنندگان و همکاران داشته ام، شروط اساسی کارسازی آن را بیان می کنم، زیرا بدون این شروط، تغییر تصویر ذهنی امکان پذیر نیست و این بصیرتی است که فقدان آن خود نگارنده را سالها به گمراهی در شیوه های کاربرد روان درمانی کشانده بود.

به طور کلی مهم ترین مشکل تغییر نکردن انسان در زمینه های روان چیست؟

۱– عادت و شرطی های ناسالم

۲. عدم اطلاع از روانشناسی «مشکل»

۳. عدم توجه به اهمیت تمرین و تکرار

 

می دانید که در اهمیت قدرت عادت گفته اند که: «ترک عادت موجب مرض است.» مقصود این است که باید در انتخاب عادت ها بسیار مراقب باشیم که اگر گرفتار یک عادت ناسالم و مضر شویم، برای از دست دادنش مریض میشویم. چون قسمت اعظم شخصیت انسان ناشی از عادت ها و شرطی های اوست. چه سالم و چه ناسالم، چه درست، چه نادرست، بنابراین تصویر ذهنی ناسالم و نادرست متاسفانه در مبتلایان به آن، شرطی و عادت می شود و به همین دلیل با یک بار خواندن این کتاب و یا فهمیدن مطالب آن، این عادت های ناسالم از بین نمی رود مگر در مواردی که عادت تحت تاثیر تصویر ذهنی ناسالم نباشد. پس درک عادت های بد تنها در حکم مقدمه ای به منظور مبارزه با آنست، هرگز همه ی آن نیست و برای مبارزه ی نهایی و کلی باید مانند مراقبت از کودک نوزاد مواظب خود تصاویر ذهنی بود و از طریق تمرین و تکرار، با صبر و حوصله و پیگیری، به تغییر تصاویر نادرست و ناسالم پرداخت.

به خصوص باید به این نکته توجه کنیم که تصاویر نادرست و ناسالم تا زمانی که به طور قطعی ریشه کن نشوند حمله هایی می کنند و این حمله ها را هم می بایست فهمید و وقوع آنها را اجتناب ناپذیر دانست و بخشی از مبارزه با تصاویر ذهنی منفی تلقی کرد. در خاتمه امیدوارم پدران، مادران، مربیان، معلمین، همسران جوان و هم چنین دانشجویان و کسانی که علاقه مند به خودشناسی و دگرگونی خود هستند بتوانند با درکی درست و مجموعه نگر از این کتاب به بهداشت روانی و سلامت فکری جامعه کمک کنند تا از اشتباهات و برخوردهای نادرستی که به خاطر نشناختن روانشناسی تصویر ذهنی در روابط با یکدیگر و در کار و به خصوص بر روی کودکان و نوجوانان مرتکب می شویم بکاهیم و سهم خود را در برقراری روابط درست انسان با خود، انسان با انسان و انسان با کار ادا کنیم.

منبع: https://i-success.ir/

 

پاسخ دهید